اشک نوشت

اشک نوشت

"اشــک" اگر نباشد ...
"چشـم" معنایی ندارد ...
به احترام "اشــک" ...

آخرین اشکـ نوشت ها
پر بیننده ترین اشکـ نوشت ها
آخرین نظرات

حضرت باران

پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۱۴ ب.ظ

باران حالا چرا؟

داری از قصد میزنی یک ریز 
با سر انگشت خود به شیشه ی من

قطره قطره نمک بپاش امشب
روی زخم دل همیشه ی من

تو که در کوچه راه افتادی
همه جا غیر کربلا بودی

با توام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟

روز آخر که جنگ راه افتاد 
سایه ی تشنگی به ماه افتاد

هر طرف یک سراب پیدا شد
چشمهامان به اشتباه افتاد

مهر زهرا مگر نبودی تو؟
تو که با مادر آشنا بودی

باتوام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟

مادری در کنار گهواره
لب گشود و نگفت هیچ از شیر

تو نباریدی و به جات آن روز
از کمانها گرفت بارش تیر

تو که حال رباب را دیدی
تو به درد دلش دوا بودی

باتوام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟

وقتی آن روز رفت سمت فرات
در دلش غصه های دنیا بود

تو اگر در میانمان بودی
شاید الان عمویم اینجا بود

رحمت و عشق از تو می بارید
قبل ترها چه باوفا بودی

باتوام ای حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی