درخت کاج
چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۰۳ ب.ظ
ناباورانه ...
نگاهت کردم
شیارهای چهره ات را با شیارهای دیوار پشت سرت قیاس زدم
بهت کردم ...
مگرمیشود شیارچهره تو بیشتر از دیوار باشد
برای اولین بار از سبز بودن یک درخت بغض کردم
وآرام زیر لب گفتم:
درخت کاج
نامردی ایست او تنهایی درد را نفس بکشد وتوسبزبمانی ...
پ.ن:
برای او که دیده و سروده و پیِ دلیلی می گردد:
غمِ بودن. همین.
می گفت بر دیوار حجره اش نوشته بود "یا حضرت عزرائیل ادرکنی".
صبح به صبح با آن عصای کهنه اش قدم میزد و می خواند و اشک می ریخت...
چندی است فقط غبطه ی حال ش را می خورم و فقط به او حسودی ام می شود...