گذشته ها...
خوب یا بد گذشت ...
گاهی خنده بر لب
داشتیم گاهی بغض در دل یا "اشک" در چشم...
گاهی سیر شدیم از
زندگی
...
گاهی امیدوار ، به
آینده
...
شاید باید باور داشت
زندگی گذر همین خنده ها و "اشک" هاست ...
زیرا زندگی منتظر
خنده و گریه کسی نمی ماند ...
برای "آن"
ها فرقی ندارد که زندگی بر یکی سیاه میگذرد و بر دیگری سفید ...
پس شاید بهترش آن است
که
...
خوب باشیم ؛ هر
" آن " بهتر از " آن" قبلی حتی قبلی اش و حتاتر همه قبل هایش...
ببخشیم ؛ هر "
آن " راحت تر از پیش تا ببخشایند بر ما هر " آن " آسان تر از پیش
از آن
...
شاید کم کم وقتش شده
باشد که کمی بوخوریم هر چه غصه است درون خودمان و اشک هامان را بریزیم
درون خودمان ...
شاید باید کمی لبخند
هدیه داد ...
...
---------------------------------------------------------------
*
" آن " : لحظه،
بخوانید فرصت ، زمان
