از این همه که "بگذریم" ...
یادم نبود اگر "این"
مهم نبود " همه " نمیشد..
پس این بار را "نمیگذریم"
به اربابی خودت
عذر نداشته ام را بپذیر...
یا هم به ربابیه دیگری...
مادر به خدا "حسین" هستم نه "حسن"...
خبر دارم نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده
...
سر "پیراهنت" هم جنگ بوده
ولی شرمنده زینب دیر فهمید
که انگشتر" به دستت تنگ بوده...
حسین جان...
فرزند بد هم که باشد باز جز پدر پناه ی ندارد...
راستی یادم نبود شما پدرِ بندگانِ خدایید...
السلام علیک یا ابا عبدالله...